معنی خاکه فلزات
حل جدول
براده
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) خاک مانند و نرم ساییده شده خاکه زغال خاکه قند.
فلزات
(تک: فلز) توپال ها ایخشت (اسم) جمع فلز. یا عصر فلزات. قسمتی از طبقات بسیار جدید و بالایی و نزدیک بوضع دوران چهارم را گویند که مقارن با شناختن فلز توسط انسان بوده است. این دوره تقریبا از سه هزار سال قبل از میلاد مسیح شروع می شود و با شروع این عصر دوره نو سنگی (حجر جدید) ختم می گردد. قدیمترین فلزی که بشر شناخته و آن را به کار می برده مس است. به همین جهت است که ابتدای فلزات عصر فلزات را به نام دوره مس نام نهاده اند. پس از آن دوره آلیاژهای ساخته شده از مس است که مفرغ باشد. از یک هزار سال قبل از میلاد مسیح بشر آهن را کشف کرد که آن را دوره آهن نامند و اکنون هم بشر در همان دوره است.
فرهنگ معین
خرده های بسیار ریز هر چیز، خاک مانند و نرم، ساییده شده: خاکه زغال، خاکه قند. [خوانش: (کِ) (اِ.)]
لغت نامه دهخدا
خاکه. [ک َ] (اِخ) وادیی است از شهر عُذره و در این محل جنگی اتفاق افتاده است. (از معجم البلدان ج 3).
خاکه. [ک َ / ک ِ] (اِ) در عرف عامیانه به خاک زغال اطلاق میشود. || بچه ٔ شِپِش. || این کلمه با کلماتی چون «اره » و «قند» و «زغال » و «مروارید» و «شپش » و «تنباکو» و «پِهِن » و «توتون » می آید که هرکدام از این ترکیبات علیحده ذکر خواهد شد.
خاکه. [ک ِ] (اِخ) دهی است از دهستان کنار رودخانه شهرستان گلپایگان واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری گلپایگان. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر ومالاریائی. دارای 78 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری و فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و لبنیات و پنبه میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
خاکه سرب
خاکه سرب. [ک َ / ک ِ س ُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) چیزی است مثل خاک، که از کان سرب بدست می آید و نهایت بدبو باشد. (آنندراج):
«خاکه ٔ کان مومیائی و سرب ». اشرف (از آنندراج).
خاکه فیروزه
خاکه فیروزه. [ک َ / ک ِ زَ / زِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) از کان جواهر چیزی که درشت و بزرگ برآید از آن نگین انگشتر و غیره سازند و آنچه ریزه و خرد است آن را خاکه گویند. (آنندراج):
خاک چون خاکه ٔ فیروزه درآید بنظر
بس که گردید زمین سبزه چو فیروزه نگین.
ملا طغرا (از آنندراج).
خاکه توتون
خاکه توتون. [ک َ / ک ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خرده ٔ توتون. توتون ریزه ریزه شده.
فرهنگ عمید
گویش مازندرانی
ذرات و غبار هر چیز، هر چیز خرد و ریز، برگ و سرشاخه های ریز...
مترادف و متضاد زبان فارسی
پودر، نرمه، زغالریزه، پودر زغال، خاکهزغال
فارسی به عربی
غبار
معادل ابجد
1144